-
دلنوشته خودم خداجون دوستت دارم
دوشنبه 20 خردادماه سال 1392 16:49
خدایا نمیدونم چرا هروقت میخوام برای تو بنویسم یا اسمت رو به زبون بیارم یه بغضی تو گلوم و یه خیسی تو چشام احساس میکنم، خودم میدونم علتش چیه از شرمی که دارم و احساس خجالتم نسبت به تو هستش خدایا تو به من همه چی دادی زیبایی،سلامتی و خیلی چیزایی که برای خیلی ادما شاید ارزو باشه همیشه میگم خدایا شکرت اما چه فایده همش زبونیه...
-
روزت مبارک مادرم
چهارشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1392 13:53
-
فقط تو خدا=دلنوشته خودم
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1392 13:05
میگویند دنیا مرکب است از حرکت ولی من گویم حرکت تویی میگویند زیبایی نهفته در رنگ هاست ولی من گویم زیبایی تویی میگویند رویا در خواب است ولی من گویم خواب و رویا تویی همه چیز تویی حتی من هم ازتوام خورشید با ان بزرگیش در مقابل تو ذره ناچیز بیش نیست من که تا این اندازه کوچک وناتوانم چگونه بگویم زبان کوچکم از گفتن عاجز است...
-
آدم کوته بین=دل نوشته خودم
جمعه 6 اردیبهشتماه سال 1392 22:40
قلم که دست میگیرم عاجز میشوم از نوشتن. نمیدانم چرا ولی میترسم باز یاد لحظه های خیس تنهایی میافتم وباخودم میگم چه کردم که چنینم نکند سرنوشت من را باید از سر,نوشت ولی نه من خود به خودم بد کردم اگر لحظه ای باتو بودم دگر دلتنگ نمیشدم دلگیریی دیگر نبود حتی غصه نمیخوردم چون غصه نیست توکه باشی حتی دردهم نیست چون تو همه چیزی...
-
اسمان خیس دلتنگی=دل نوشته خودم
جمعه 6 اردیبهشتماه سال 1392 18:31
خدایا میشود امشب دل آسمانت ابری شود وببارد؟ یک خواهش بامن زیر باران بیا ولی باخودت چتر نیاور من میایم و تو میایی و یک چترفقط یک چتر ان هم در دست هر دویمان باشد تاشاید بهم نزدیکتر شویم میخواهم کنارتو باشم زیر آسمان خیس دلتنگی هایم آسمانی که تو من هر روز از سر خیابان غم راه بیوفتم وتا انتهای کوچه ارامش برویم ,برویم وبه...
-
درد دلم باخدا=نوشته خودم
پنجشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1392 18:10
بازم به اسمون بی کران که سیاهی اون بانور ستاره ها و روشنایی مهتاب پوشیده شده بود و زیبایی خاصی بهش بخشیده بود خیره شدم. شروع کردم به درد دل با خدا مثل همیشه هروزو هر شب. خدایا دلم گرفته الان بازم میگ این بنده روببین هر وقت دلگیر میشه می یاد سراغ من ولی نه خدا جون امشب بیشتر از هر وقت دلم هوای حضورت تو وجود کهنم رو...
-
دختران زیبا
چهارشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1392 20:37
دختران زیبا مثل سیب های روی درخت هستند بهترین هایشان در بالاترین نقطه درخت قرار دارند. پسرها نمی خواهند به بهترین ها برسند چون می ترسند ... ... ... ... ..................... سقوط کنند و زخمی بشوند بنابراین. . . . به سیب های پوسیده روی زمین که خوب نیستند اما به دست آوردنشان آسان است اکتفا می کنند سیب های بالای درخت فکر...
-
دوره گرد
جمعه 30 فروردینماه سال 1392 18:57
یاد دارم یک غروب سرد سرد می گذشت از توی کوچه دوره گرد. «دوره گردم کهنه قالی میخرم کاسه و ظرف سفالی میخرم دست دوم جنس عالی میخرم گر نداری کوزه خالی میخرم» اشک در چشمان بابا حلقه بست عاقبت آهی زد و بغضش شکست. «اول سال است؛ نان در سفره نیست ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟» بوی نان تازه هوش از ما ربود اتفاقا مادرم هم روزه...
-
دریچه ها
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1392 17:00
ماچون دو دریچه روبروی هم آگاه ز هر بگو مگوی هم هر روز سلام و پرسش و خنده هر روز قرار روز آینده عمر آینه بهش اما ...آه بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه اکنون دل من شکسته و خسته ست زیرا یکی از دریچه ها بسته ست نه مهر فسون نه ماه جادو کرد نفرین به سفر که هر چه کرد او کرد...
-
اگه ترکم کنی گریه نمی کنم ......میمیرم
جمعه 23 فروردینماه سال 1392 18:14
معشوقی از عاشق پرسید من قشنگم؟ عاشق جواب داد :نه پرسید دلت می خواهد با من باشی؟ گفت:نه پرسید اگر ترکت کنم گریه می کنی؟ گفت :نه معشوق با چشمانی پر از اشک میخواست عاشق را ترک کند که دست معشوق را گرفت و گفت: قشنگ نیستی .....زیبایی نمی خوام با تو باشم....نیاز دارم با تو باشم
-
قصه ادما=متن از خودم
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 20:17
اندیشه های پریشان را باقلمی تلخ بروی کاغذ نوشتن چه سود مگردردی هم دعوا میشود. مگردراین دنیا چیزی به اسم مردانگی وجود داردا؟ انچه فقط علی ها و حسین ها داشتن و از پس همان مردانگی برای ناموسشان جان میسپردند و دیگر همچون انان نمی یابی.انسان هایی که فقط ذره ای از ارزشهای هم را دریابند تا به پاس ارزشان احترام نثار...
-
فضای نامردی=متن از خودم
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 13:55
امروز هوابس ناجونمردانه سرد است و بوی نامردی هوا را پر کرداست. من اینگونه دریافتم که زندگی دیگر مثال سابق نیست. فقط همین اندازه گویم که زندگی جمع و تقسیمی از بدی ها شده وخوبی ها همه جذر گرفته شده و زیر رادیکال رفتن.
-
سمپاتی یا انتی پاتی
شنبه 28 بهمنماه سال 1391 16:13
نمی دانم چطوراست بعضی اشخاص به اولین برخورد جان در یک قالب میشوند. به قول عوام جور و اخت می ایند ویک بار معرفی کافیست برای اینکه یکدیگر را هیچ وقت فراموش نکنند. درصورتی که برعکس بعضی دیگربا وجودی که مکرر به هم معرفی میگردند همیشه از هم گریزان هستند،میان انها هرگز حس همدردی و جوشش پیدا نمیشود واگر هم،به هم...