میگویند دنیا مرکب است از حرکت ولی من گویم حرکت تویی
میگویند زیبایی نهفته در رنگ هاست ولی من گویم زیبایی تویی
میگویند رویا در خواب است ولی من گویم خواب و رویا تویی
همه چیز تویی حتی من هم ازتوام
خورشید با ان بزرگیش در مقابل تو ذره ناچیز بیش نیست
من که تا این اندازه کوچک وناتوانم چگونه بگویم
زبان کوچکم از گفتن عاجز است
خدایا تونباشی زمین وزمانی هم نیست
معبودم این بنده حقیرت یارای گفتن ندارد
تو خودت بهتر از هرکسی میدانی دردش را وبهتر از هرکسی میتوانیی خاموش گردانی اتش درونش را
پس تنهایم مگذار که اواره ترینم
دوستت دارم
قلم که دست میگیرم عاجز میشوم از نوشتن.
نمیدانم چرا ولی میترسم باز یاد لحظه های خیس تنهایی میافتم
وباخودم میگم چه کردم که چنینم
نکند سرنوشت من را باید از سر,نوشت
ولی نه من خود به خودم بد کردم
اگر لحظه ای باتو بودم دگر دلتنگ نمیشدم
دلگیریی دیگر نبود
حتی غصه نمیخوردم چون غصه نیست
توکه باشی حتی دردهم نیست
چون تو همه چیزی
همه چیز
معبود من
مرا ببخش اگر گهگاهی ناشکریم باعث رنجش تو شدم
آدمم و کوته بین
تنهاییم نگذار بزرگترین آرامبخش وجود من
دوستت دارم خدایا
بازم به اسمون بی کران که سیاهی اون بانور ستاره ها و روشنایی مهتاب پوشیده شده بود و زیبایی خاصی بهش بخشیده بود خیره شدم.
شروع کردم به درد دل با خدا مثل همیشه هروزو هر شب.
خدایا دلم گرفته الان بازم میگ این بنده روببین هر وقت دلگیر میشه می یاد سراغ من ولی نه خدا جون امشب بیشتر از هر وقت دلم هوای حضورت تو وجود کهنم رو داره.
دلم میخواد مثل یه بچه کوچولنو بشم وبغلم کنی ودست نوازش بکشی رو سرم وبرام لالایی بخونی وبگی چقدر بی تابی میکنیک نترس جایی قرارنیست بری اینجاپیش خودم میمونی دیگه قرار نیست برگردی پیش اون ادمای که یتورو اذیت میکنن تو پیش من میمونی مطمئن باش.
حضورمو کنارت حس کن .
اون لحظه است که خودمو خوشبخترین ادم زمین حس میکنم
چون تو رو دارم.
تویی که تمام هستی ازتوسرچشمه گرفته و اونوقت که دیگه حتی سرکش ترین طوفان ها با وجودبودنت ساقه وجودم رو خم نمیکنه.
خدایا دوستت دارم