خدای من

عاشقانه هایم با معبودم

خدای من

عاشقانه هایم با معبودم

دریچه ها


ماچون دو دریچه روبروی هم

آگاه ز هر بگو مگوی هم

هر روز سلام و پرسش و خنده

هر روز قرار روز آینده

عمر آینه بهش اما ...آه

بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه

اکنون دل من شکسته و خسته ست

زیرا یکی از دریچه ها بسته ست

نه مهر فسون

نه ماه جادو کرد

نفرین به سفر

که هر چه کرد او کرد...



نظرات 1 + ارسال نظر
فریام چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 05:04 ب.ظ http://faryamrakil.blogfa.com

نمیدانم وقتی که به من میگفتند..
به هیچ دردی نمیخوری...
چرا هر چه راهم را کج میکنم...
دردها به من میخورند...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد